او

آیا تا بحال احساس گناه داشته اید؟

گناه یعنی عملی که وجدان انسان را به درد آورد

گناه به رفتاری گفته می شود که جامعه آن را زشت می داند.

گناه به کار یا ترک کاری گفته می شود که خشم خدا را به دنبال داشته باشد

شما کدام جواب را صحیح تر می دانید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم

راستی با صبر  چکارها  نمی توان کرد؟

اما اگر صبر باعث از دست رفتن فرصت ها شود

گاهی با صبر فرصتی را برای ستمگران فراهم می آوریم

صبر کجا و چگونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من می توانم چون می خواهم

خواستن ، توانستن است

اراده را باید با باور همراه کرد تا معجزه را مشاهده نمود

اعتماد به نفس ، غوغا می کند

این شعارها را می توان در خیلی از کتابها و مقالات روان شناسی پیدا کرد

اما واقعیت چیست؟

واقعیت اینست که اراده و باور ما نیمی از راه رسیدن به مقصد است

نیم دیگر به شرایطی باز می گردد که در اختیار ما نیست

اراده و ایمان زمانی کارساز است که انسان با واقع بینی و حقیقت نگری به آفریدگار و پروردگار هستی نیز توجه کند

باید بین تدبیر و تقدیر پلی برقرار ساخت

آیا نیاز به این پل را احساس کرده ایم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا امتحان

چرا امتحان سخت

چرا مردود شدن

اگر امتحان از زندگی بشر حذف شود

اگر همه در همه کاری بدون امتحان پذیرفته شوند

اگر با امتحان افراد رتبه بندی نشوند

اگر خوب و بد با امتحان از هم جدا نشوند

پس فرق جامعه بشری با جنگل حیوانات چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من سوال دارم

می خواهم بدانم

بیشتر از آنچه به من آموخته اند

در باره باورهایم ، می پرسم

آیا این اشکالی دارد؟

گاهی از جوابها ، قانع نمی شوم

راستش گاهی از پاسخ ها سوالات بیشتری به ذهنم می رسد

شنیده ام اسلام دینی است که به پرسش و پاسخ اهمیت می دهد

حتی در میدان جنگ ، جنگ  متوقف می شود ، فرد سوال کننده ، محافظت شده به سپاه اسلام وارد شده پس از دریافت پاسخ به جایگاه قبلی خود باز می گردد

خوانده ام که استاد مطهری شک جوان را مقدس می شمارد و به سوالش  احترام می گذارد

پس چرا پرسش ها به شبهات بی پاسخ تبدیل می شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

داشتن ساعت چه روی دیوار و چه روی دست به یک ضرورت تبدیل شده است

اساسا نظم یک فرد با توجه به ساعت مقرر و تنظیم یافته اش ، شناخته می شود

کاری که زمان بندی نشود ضمانت اجرایی چندانی نخواهدداشت

حال باید دید چگونه زمان را می توان در اختیار گرفت؟

واقعیت اینست که زمان با سرعت در حال گذر است

گذشت زمان فرصت ها را از دست ما می گیرد و جالب آنکه قابل جبران نیز نیست

کسی می تواند از زمان حداکثر استفاده را نماید که با هوشیاری کامل خود را آماده کرده باشد

بهره وری از عمر نیاز به برنامه ریزی دارد

البته برنامه ریزی هم نیاز به تفکر ، مشورت و برخورداری از دانش می باشد

آیا خود را برای استفاده از زمان آماده کرده ایم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لذت مفهومی متضاد دارد

لذت وقتی لذت است که در آن استمرار ، معنا داشته باشد

اما لذتی که تمام نشده دردسرهایش شروع شود لذت نیست ، ذلت است

برخی برای حل مشکل ، تنوع و تکرار را پیشنهاد می کنند

البته این روش خیلی زود به عادت تبدیل می شود و مصیبت اعتیاد پیش می آید

برخی هم از ترک لذت ، لذت می برند و به خاطر امکان استمرارش احساس لذت دائم دارند

عده ای هم به همان لذت زودگذر قانعند

اما لذت واقعی

حدس می زنید  چه نوع لذتی واقعا واقعی است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

روز خسته کننده ای را سپری نمودم

اصلا متوجه نشدم چگونه شب شد

می خواستم بخوابم

اما همیشه از خواب می ترسم

می ترسم دیگر بیدار نشوم

بارها دیدن خواب های وحشتناک مرا از خواب بیزار کرده است

اما شب است و خستگی امانم را بریده است

می خوابم ولی خوابم نمی برد

برمی خیزم تاریکی همه جا را فراگرفته و گویا قرار نیست هیچوقت روشنایی خورشید را ببینم

دوباره به محل خواب باز می گردم

کارهایی که در روز انجام داده ام را مرور می کنم

متوجه اشتباهاتم می شوم

تصمیم می گیرم فردا جبران کنم

آه چه شب طولانی

آرام آرام خواب می روم

اما کابوس  و بازهم کابوس

وحشت زده بیدار می شوم

دنبال ساعت می گردم

آیا صبح نزدیک نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آیا همیشه خوب ، خوب است و همیشه بد ، بد؟

بعضی بر این باورند که خوب و بد ، نسبی بوده و متناسب با شرایطی که پیش می آید باید داوری کرد و خوب و بد را از هم تشخیص داد

اما عده دیگری بر این عقیده اند که خوب و بد با تغییر شرایط عوض نمی شوند و تنها این شرایط هستند که خوبی ها را محدود و بدی ها را توسعه می بخشند و یا عکس این حالت را بوجود می آورند

بعنوان مثال دروغ گفتن در شرایطی که جان انسانی را نجات دهد لازم است اما با کدام نگاه؟

آیا دروغ در این شرایط تغییر ماهیت داده و از بدی به خوبی تبدیل می گردد و یا اینکه در این موقعیت خاص انجام این بدی به اندازه ای که لازم است اجازه داده می شود 

در حالت اول ثبات خوبی و بدی زیر سوال رفته و اندازه ای برای انجام بدی در شرایط خاص مطرح نمی باشد وتنها تشخیص انسان برای خوبی یا بدی ، ملاک عمل خواهدبود

در حالت دوم فرد نمی تواند آزادانه بدی را انتخاب کند بلکه باید در چارچوب قانون و به حد مجاز و صرفا با توجه به شرایط اضطرار می تواند مرتکب کار بد شود

شما چگونه فکر می کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لطفا فکر را معنا کنید

اجازه بدهید فکرم را در باره فکر بیان نمایم

فکر یعنی بررسی دیده ها و شنیده ها و یافته ها در جایی به نام ذهن

البته این بررسی نیاز به دانستن دارد تا بتوان بررسی لازم را انجام داد

این دانستنی ها گاهی عمومی و برای همه قابل درک و فهم است و گاهی تخصصی و اختصاصی می باشد

کسب این دانستنی ها از طریق ابزار اطلاع رسانی یا همان رسانه و نیز دوره های آموزشی انجام می شود

کسانی که کمتر می دانند فکرشان کمتر به نتیجه درست منتهی می شود

البته کسانی هم که کمتر فکر کرده و تنها به دانستنی ها اکتفا می کنند بیشتر خطا دارند

ما در کدام گروه قرار داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

آیا تا به حال عاشق شده اید؟

مفهوم عشق چیست؟

من فکر می کنم عشق ، نوعی فریب دادن خود است برای رسیدن به خواسته ای که نمی خواهیم اظهار کنیم

عاشق می خواهد اول سر خودش کلاه بگذارد و آنگاه از سر معشوق بیچاره کلاه بردارد

البته شاعران و ادیبان نیز خوب اهل عشق را سر کار گذاشته اند

جالب آنکه بعد از رسیدن عاشق و معشوق به یکدیگر تازه می فهمند عجب کلاه گشادی بسرشان رفته است

خیلی ها از عشق می خواهند مفهوم مجازی بسازند و برخی هم آن را به سراب تشبیه کرده اند

ولی اگر بخواهیم منصف باشیم عشق واقعی را نباید انکار کنیم

عشق به او

عشق به مبدا وجود

آیا آن را احساس کرده اید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دوست من کیست؟

چه کسی واقعا مرا دوست دارد؟

شرایط من برای دوستی :

1- هنگام نیاز به کمکم بیاید

2- به من ابراز محبت واقعی کند

3-تنهایم نگذارد

4- با دشمنم دوست نباشد

5- هیچوقت به من دروغ نگوید

البته داشتن همه این شرایط برای پیدا کردن دوست کمی مشکل است

فکر می کنم همان شرط اول کافی باشد بقیه را بی خیال

من دوست را می خواهم فقط برای رفع نیازهایم

شما چطور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من می بینم

حتی اگر نابینا باشم

نگاه من به زندگی تنها با چشمانم نیست

نگاه من از دریچه قلبم و با تمام وجودم صورت می گیرد

این نگاه مانند دوربین فیلمبرداری عمل می کند

ضبط خاطرات زندگی

ثبت وقایع و حوادث

اما دریغ از نگهداری

حافظه ، یاری نمی دهد

چه باید کرد؟

حسی  در درونم می گوید :

ذره ذره عملم را چه خوب و چه بد ، خواهم دید

اما کی و چگونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آیا کسی هست که بگوید من هرگز مقابل آینه قرار نگرفتم؟

چرا آینه؟

لابد می خواهیم بدانیم شکلمان چگونه است؟

چرا نمی خواهیم بدانیم درونمان چگونه است؟

البته از درون بدن هم عکسبرداری می شود تا بیماری را بتوان تشخیص داد ولی آیا ما فقط همین بدن هستیم؟

اگر همین بدن هستیم و بس ، پس با مرگ و از کار افتادن بدن همه چیز تمام می شود

اصلا کدام بدن؟

بدن دوره کودکی ؟

دوره نوجوانی یا جوانی و پیری؟

هویت واقعی ما متعلق به کدام دوره است؟

اگر هویت واحدی وجود دارد پس نمی تواند اختصاص به هیچیک از این دوره ها داشته باشد

این هویت واحد را می خواهم ببینم

با کدام آینه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شما را می گویم

شما که فعلا گرفتار وبلاگ من شده اید

شما کیستید

من به دنبال هویت شما هستم

می خواهم شما و من باهم ما شویم

اجازه دهید خودم را معرفی کنم

من دائما در حال تغییر هستم

یک روز متولد شدم 

یک روز کودکی را سپری کردم و بعد...

حالا هم منتظر روزی هستم که تولد دیگری را تجربه کنم

تولدی که به اشتباه نام مرگ را روی خود گذاشته تا ما را بترساند

من شبیه حیوانات هستم

اما حیوانات از من می گریزند

البته سعی کرده ام آنها را رام کنم

من می خواهم آزاد باشم

می خواهم لذت ببرم

می خواهم حرف ، حرف من باشد

من دنیا را دوست دارم

نمی خواهم آنچه دارم و به آن انس گرفته ام از من گرفته شود

من می خواهم زنده بمانم اما می دانم که نمی توانم ولی تلاش خودم را برای زندگی می کنم

من به دنبال او هستم

او که من را آفرید

او که من را پرورید

او که همه جا با من است

راستی نگفتید شما کیستید؟؟؟؟؟؟